سه "غرب" از سه زاویه(مفهوم شناسی شعار "نه شرقی، نه غربی")
سالگشت شهادت دکتر مصطفی چمران_ نشست (گام دوم انقلاب، قیام برای "تمدن سازی" ) _ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام محضر برادران عزیز و تشکر از این که دوستان در دغدغه انقلابی در صنف خودشان و در حوزه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش را دارند و به روند کلاسیک و رسمی آموزش و پرورش اکتفا نمیکنند و به ضرورت تأمّلی و کاری فراتر از تلاشهای رسمی و کلیشهای پاسخهای به اصطلاح مجابکننده قانونی میاندیشند. خیلیها در نظام هستند که تمام دغدغهشان حفظ جسم حکومت و حتی جسم انقلاب است و اساساً به روح انقلابی توجه ندارند یا اگر داشتند و دارند تجاهل کردند دیدند بیشتر مصلحت خودشان و منافعشان در این است که یک صحبت رسمی بکنند و عبور کنند و بروند و همان کارهای رسمی تشریفاتی را انجام بدهند، معنیاش این است که یک دغدغهای فراتر از دغدغههای صنفی و شغلی دارید. دغدغه حقیقت، رشد، عدالت، فضیلت، که دقیقاً اینها همان چیزهایی است که مرز تمدنسازی دینی با تمدن مادی است. مرز همینهاست و الا بین تمدن دینی و غیر دینی طبیعتاً یک مشترکاتی است مسئله نظم، تولید ثروت، تولید قدرت، تولید معرفت، حالا با اصطلاح خاص و الا معرفت تولیدی نیست یافتنی و کشفی است نه ابداعی؛ ولی اصطلاحی با معنای خاص، تا این کارها را نکنید و در این حوزهها موفقیت نداشته باشید شما اساساً تمدن نیستید تمدنسازی نکردی، این یک هزینه مشترکی برای ساختن تمدن است که تولید شما از مصرفتان بیشتر بشود چه در اقتصاد و چه در علم، تولید علمتان از ترجمه، صادراتتان از واردات و تولیدتان از مصرفتان بیشتر باشد و هرچه این بیشتر، بیشتر بشود، شما در تمدنسازی موفقتر شدید و بعد تفاوت و مرز هویتی تمدن توحیدی و تمدن الحادی، تمدن مشرکانه، که البته همه اینها با هم یک تفاوتهایی دارد و یک شباهتهایی دارد آن مرز در این است که ارزشهای اصلی و هدف، در این پروژه تمدنسازی، تعریف قدرت و ثروت و معرفت و منزلت تابع چه اصولی است و از چه زاویهای به انسان و به مبدأ و غایت انسان در ساحت فردی و جمعی میاندیشیم؟ آیا نگاه، نگاه توحیدی، اخلاقی، معنوی هست به مقوله قدرت و ثروت و منزلت؟ یا یک نگاه صرفاً اصالت دنیا و اصالت سود، اصالت لذت است؟ این مرز این دو تیپ تمدن است در این گام دوم، پروژه اصلی توجه دادن به مقوله تمدنسازی منتهی از نوع جدید است یعنی با اجتهاد، متناسب با زمان و مکانی که ما در این عصر و در این موقعیت را بسر میبریم. هر سه قید در این تمدنسازی جدید اسلامی مهم است. تمدن با چه تعریفی؟ تمدنسازی به چه شیوهای؟ اسلامی بودن یعنی چه؟ و جدید بودن آن به چه معناست؟ یعنی شما تمدنهای اسلامی قدیمی و غیر معاصر دارید آنها را خوب یادآوری کنید اما نمیتوانیم کلاً به آنها برگردیم. صحبت از بازگشت به ارزشها و بازگشت به عزت درست است اما بازگشت به گذشته نه. این سه قید، دافع سه برداشت غلط است.
یکی این که شما ممکن است برای ساختن یک جامعه و یک حکومت هرچه اسلامیتر و اخلاقیتر و انسانیتر و عادلانهتر تلاش کنید اما قدرت و جرأت تمدنسازی نداشته باشید. این یک.
دوم، ممکن است تمدنسازی بکنید اما با تقدم ارزشهای مادی و با حذف یا تأخیر ارزشهای معنوی و توحیدی همراه باشد.
سوم این که، قدیم باشد. متعلّق به این عصر و این شرایط و متناسب با این موقعیت نباشد، یعنی قدرت اجتهاد نداشته باشد.
گام دوم از یک ارتفاع و از بالاسر نگاه میکند به آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است و آنچه در 40 سال آینده به دست شما و نسل شما باید اتفاق بیفتد که ریز مسائل را ببین اما در نگاه از پایین و جزئی متوقف نشو. یک عکس هوایی هم داشته باش که ببینید از بالا چه اتفاقی دارد میافتد و چه اتفاقی باید بیفتد؟ شما وقتی با یک سعه صدر و یک نگاهی عمیقتر و دقیقتر نگاه کنید آن وقت میبینید بعضی از مشکلات امروز با نگاه تمدنسازی قابل فهم است قابل مدیریت است اما با نگاه غیر تمدنساز نه. برعکس. یکسری مسائل و مشکلات با نگاه تمدنساز فوقالعاده مشکلات مهم و خطرناکی است باید هرچه سریعتر علاج بشود و با آن نگاه غیر تمدنساز نه، میتوانی آن را تحمل کنی. هم گزارشی است منصفانه از چهله اول که گذشت، پیروزیهایمان و همینطور برخی شکستها. بعضی از اشکالات را میگوییم باید اصلاح شود و چشمانداز نگاه به آینده که چه کنیم آن پیروزیهایی که به دست آمد حفظ شود، و مضاعف بشود و ضعفهایی که داشتیم در چهل سال دوم اصلاح شود. متفکّران دردمند انقلابی مسلمان حتی پیش از انقلاب، این دغدغه، این تفاوت، این نوع تعریف هویت اسلامی – ایرانی را و ضرورتهای آن و اقتضائات آن را بیان میکردند و آنچه که عرض میکنم ابداعات بنده نیست. من میخواهم به دوستان یادآوری کنم برای نسل بعد که نسل جدید هستید بدانید که این حرفها در دوره خودِ انقلاب اسلامی و حتی قبل از آن، اینها مطرح بود.
نکته اول؛ یک بحثی در مبانی علوم انسانی و انسانشناسی، جامعهسازی به شکلهای مختلف با عناوین مختلف، و آن دعوای ایدهآلیزم و رئالیزم است، جامعهپردازی، نظامسازی، تا برسد به تمدنسازی، مرز ایدهآلیته و رئالیته کجاست؟ اصلاً باید بیشتر ایدهآلیست بود یا رئالیست؟ یعنی بیشتر آرمانگرا و ذهنی یا واقعگرا و عینی؟ خب دوتا رویکرد قابل نقد اجمالاً هست که نمیخواهم وارد بحث آن بشوم همه راجع به آن بحث کردیم و میدانید. رویکرد غلط نخست، آرمانگرایی بدون واقعبینی، روی هوا حرف زدن، شعارهای خوب را مدام تکرار کردن بدون این که راه وصول به آنها و تحقق به آنها را بدانیم و بگوییم، شعارهای خوب ولی معلّق در فضا، پشت به ابرها و روی ابرها! ولی در واقعیت هیچ اتفاقی نیفتاده است، شما ممکن است سالها و دههها بهترین حرفها را بزنید در حالی که بیرون وقتی که دهانتان را میبندید و چشمانتان را باز میکنید میبینید هیچ اتفاقی نیفتاده است همانجایی که بودید هستید.
رویکرد غلط دوم واقعگرایی بدون آرمانخواهی است. واقعگرایی غیر از واقعبینی است. واقعبینی درست است باید واقعیت را ببینید، اما واقعگرایی درست نیست چون معنیاش این است که واقعیت هرچه هست تسلیم آن بشو. گرایش به واقعیت ضد پیشرفت و ضد اصلاح است یعنی پذیرش هر واقعیتی که هست، تن دادن به واقعیت، محافظهکاری و تسلیم شدن، وادادگی، همین که هست خوب است، همیشه همین را میگوییم ولی خب حرکت نمیکنیم، واقعگرایی بسیار خطرناک است. واقعگرایی یک مقوله ضد انقلابی است، ضد تحول است، ضد رشد و اصلاح است. واقعگرایی منهای آرمانخواهی. تمسخر آرمانها، ارزشها، تحقیر ایدئولوژی، و این که ایدئولوژی نداریم! ایدئولوژی نداری یعنی چی؟ یعنی هدفی نداری؟ یعنی هیچ ایدهای نداری؟ ایدهشناسی نداری؟ طرحی نداری؟ برنامهای نداری؟ یعنی اصولی نداری. همین واقعیت همیشه هرجا هست تمکین میکنی! این هم رویکرد نادرست دوم.
رویکرد سوم، که رویکرد درست است واقعبینی در خدمت آرمانگرایی، آرمانخواهی است یعنی واقعیات را همانطور که هست ببینی، چشمهایت را نبندی، گوشهایت را نبندی، لامسهات، حواست، عقلت درست کار کند، دماسنج ذهنی تو درست کار کند، جامعهات را بشناسی، خطرات، تهدیدها، فرصتها، موقعیتهای مثبت و منفی، همه را درست بشناسی. بدانی واقعیت چیست؟ ولو ت لخ باشد، شیرین باشد. هردویش باید بدانی، اما آرمانخواه و آرمانطلب باید باشی. آرمانگرا باشی، در واقع از یک نوع رئالیست شروع میکنی که واقعیت را بفهمی، بعد با یک نگاه رئالیستی، هدف را تعریف میکنی، ارزشها را جدولبندی میکنی، اقدام به حرکت و انقلاب و تحول میکنی و دوباره به واقعیت برمیگردی نگاه رئالیستی میکنی و همینطور. این حالت مدام تکرار میشود. یعنی ما در نظر باید ایدهآلیست باشیم، در عمل باید رئالیست باشیم. در نظر، هدف همیشه شعارهایی حتی ممکن است دست نیافتنی به نظر برسد در حالی که دست یافتنی است منتهی هزینه دارد. مدام آرمانخواهی، به سفید مطلق، ارزشهای مطلق مدام ایمان داشتن و ایمان داشتن و ایمان داشتن و بر این ایمان افزودن به تعبیر قرآن کریم که میفرماید: «یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا». ای کسانی که ایمان آوردهاند ایمان بیاورید! خیلی جالب است ظاهر آن تناقض است اگر ایمان آوردند که باز چرا ایمان بیاورید؟ در یک سطحی ایمان آوردید حالا این سطح ایمان و آرمانگراییتان را بالاتر بیاورید. اما در عمل، نباید چشمهایت را ببندی و خیالبافی کنی، باید واقعیات را ببینید، این کار سخت و مهم است. ایدهآلیست در هدف، رئالیست در روش به تعبیر دیگر. آرمانگرا در هدف، ارزشها، واقعبین در روشها. این دوتا را باید با هم جمع کنیم. بر خلاف آن دوتا دیدگاه دیگر که یکی واقعیت را خوب میبیند ولی ناقص، مادی، فقط بُعد مادی آن را میبیند و تسلیم میشود، آرمان ندارد، شعارها و ارزشها را مسخره میکند و برخلاف آن جریانی ک این شعارهای بزرگ و گنده دهانپرکن بوده است ولی خودش هم دقیقاً نمیداند مابهازای اینها چیست و چه میگوید؟ مدام تکرار مکررات، مدام کلیات، کلیبافی، راه حل بده. این مرز ماست از آنچه که به آن میگویند غرب و تمدن غرب، و آنچه که به آن شرق میگویند. شرق را معمولاً چین و هند و شرق آسیا، طبق یک کلیشة قدیمی که از جهاتی هم درست نیست حالا از جهاتی ممکن است درست باشد، مثلاً میگویند شرق؛ ارزشی، سنتی، دینی. غرب هم مدرن، سکولار، غیر دینی، غیر معنوی، و اما مادی و تکنیکی. این تقسیم میشود از قبل از انقلاب که نوجوان بودیم میشنیدیم. این تقسیم از جهاتی بیپایه است و از یک زاویه خاصی برای نتایج خاصی میتواند مشروط به شرطهای خاصی معنادار باشد ولی طبق همین کلیشه روی کاغذ، تفاوت تمدن اسلامی با شرقی و غربی در همین دوتا نکتهای است که عرض کردم که یکی واقعگرای ضد آرمان است ارزشهای را کنار میگذارد و فقط به روشها میاندیشد اصلاً هدف ندارد، هدف معنوی فراتر از ماده ندارد، اصالت لذت و سود، پول، تجربه، اصلاً اصالت تجربه یعنی فقط آنچه که اتفاق افتاده است آن هم قشریترین نمای آن را درک کنی، وقتی اصالت تجربه شد شما متوقف میشوی، چون تجربه که برای شما ارزش نمیآفریند، تجربه، تجربه زود و ضرر و نفع و ضرر مادی است. ارزشها مفاهیم تجربی نیستند، ارزش، مفهوم عقلی است ارزشها محسوس نیستند معقول هستند. شما اگر بنیاد عقلی درستی در حوزه معرفتشناسی نداشته باشید اصلاً معنویات برایتان مزخرف و مسخره است فقط ماده مهم است ماده است که تجربه میشود. ماده است که سود کمّی به تو میدهد. در نگاه به اصطلاح شرقی هم مثل این که اصلاً واقعیتی وجود ندارد طبیعت نیست مثل این که انسانها جسم ندارند، مثل این که اساساً نیاز به امکانات و تمکّن مادی ندارند و همه چیز فقط حرفها روی هواست. تمدن اسلامی با هر دوتای اینها تفاوت دارد شما حالا بدانید نقش شما، یعنی نقش تعلیم و تربیت، معلم، نظام آموزش و پروش، در تمدنسازی جدید اسلامی چقدر مهم است و این نکته اولیه که من خواستم به آن خدمت رفقا، تفاوت آن با آن دوتا دیدگاه روشن باشد. اتفاقاً در عصر تمدن قبلی که حدود 100 سال پیش، آخرین بقایای آن منهدم شد و غربیها کل جهان اسلام را گرفتند مسلط شدند کل کشورهای جهان اسلام را تقسیم کردند انگلیسها، روسها و فرانسویها بین خودشان و یکی دوتا کشور دیگر اروپایی، بعد هم که آمریکاییها آمدند. صد سال پیش، تقریباً اینها کلاً بر جهان اسلام مسلّط شدند و 40 سال پیش اولین مبارزه پیروز که انقلاب اسلامی در ایران بود اتفاق افتاد اینها را از ایران در دهه 50 بیرون کرد و در دهه 90 که ما آخر آن هستیم اینها را انقلاب اسلامی از منطقه بیرون کرد از 5- 6 کشور بیرونشان کردیم. اینها همه علامت آغاز تمدنسازی است و لذا در این مرحله باید معلم ما، نظام آموزشی ما، رسانه ما، دانشگاه و حوزه ما حتماً به این سه نکتهای که داریم عرض میکنیم توجه داشته باشند. عرض کردم توجهی بود که از قبل از انقلاب مصلحان اسلامی این توجه را میدادند و همان ابتدا، این تمدن اسلامی که قرنها مرکز قدرت و ثروت و علم و معرفت در جهان بود، ابرقدرت جهان بود، تمدن اسلامی که بخش مهمی از آن ایرانی بود و حدود 100- 150 سال پیش آخرین بقایای آن از بین رفت و ما شکست خوردیم و حالا شروع به ضد حمله و پاتک کردیم که این بیانیه گام دوم، اشاره به این پاتک است، این ضد حمله است که کار عظیمی شده و کار عظیمتری باید بشود و در پیش است. دقیقاً این دوگانه مورد توجه بود یعنی در دانشگاههای اسلامی کشورهای اسلامی کاملاً مرسوم بود که نگاه و شعارها و هدفها، معنوی، ارزشی، توحیدی بود اما در عین حال در روش، در حوزه آموزش، طبیعتشناسی، حالا نمیگویم طبیعتگرایی و جامعهفهمی و بطور کلی واقعبینی نمیگویم واقعگرایی، اینها نه تنها اصلاً متروک نبود بلکه به شدت مورد توجه و تکیهگاه تمدن اسلامی بود که قرنها قدرت و ثروت و علم و معرفت درجهان رتبه اول را داشت. به خودِ قرآن رجوع کنیم که حتی سورههای قرآن بسیاریاش نام سوره نشان میدهد که اسلام، اسلام اصیل، یک بینش کاملاً عینی طبیعی را در ذیل بینش معنوی و توحیدی تبیین میکند. یعنی سوره به اسم نحل (زنبور عسل)، سوره به اسم بقره (گاو) شجره، ستاره (والشمس) این یعنی چه؟ و این سوگندهای قرآن گاهی به همین پدیدههای طبیعی، قرآن کلام خدا، سوگند یک امر مقدس، آن وقت خداوند به خورشید و شمس قسم میخورد، قسم به ماه و قمر، قسم به درخت، قسم به زیتون. اینها یعنی چه؟ این دقیقاً همین نگاه است که طبیعت مادی از ماوراءالطبیعه معنوی تفکیک نمیشود نمیگوید مادیات را نبین، نمیگوید اینها را نبین، میگوید اینها را ببین اما قسم یعنی نگاه معنوی به مادیات، تفسیر معنوی از ماده، ارتباط فیزیک و متافیزیک را دوباره برقرار کند، نه تمدنی باشد که فقط در متافیزیک غرق میشود به فیزیک کاری ندارد نه آنی که تمدن سکولار مادی که فقط به فیزیک کار دارد ارتباط فیزیک و متافیزیک را قطع کند یا کلاً متافیزیک را انکار میکند یا تحریف میکند حتی از متافیزیک تفسیر فیزیکی و مادی ارائه میدهد نه. در نگاه اسلامی کاملاً به محسوسات و جزئیات توجه شده است اما ارتباط اینها با مقولات و کلیات، قطع نشده است برقرار شده است. این آن نقطه طلایی و مهم در حوزه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش برای تمدنسازی جدید اسلامی است. شما در سنت پیامبر(ص) در گفتار و رفتار ایشان، اهل بیت ایشان و در شخصیت اسلامی اصحاب پیامبر(ص) کاملاً این مسئله را میبینید یک نگاه ممتاز و در فقه اسلام، در نظام اخلاقی اسلام، و در تمدن اسلامی این ارتباط ماده و معنا را یعنی آرمانخواهی واقعبینانه یا واقعبینی آرمانخواهانه این را کاملاً میبینید. حالا افراط و تفریط، اشتباهات و فسادها همه اینها بطور طبیعی در همه نظامهای بشری چه دینی چه غیر دینی بخاطر ظرفیت بشر وجود دارد اما روشن شود که هدفگذاری چیست؟ این خصوصیت که عرض کردیم از قبل متفکّران اسلامی تأکید میکردندکه نظراً و عملاً در تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش اسلامی کا ملاً مورد توجه بود الآن هم باید مورد توجه باشد. الآن مورد توجه دنیا نیست، نه مورد توجه غرب است و نه مورد توجه شرق است آنها یک بُعد آن را می بینند و اینها یک بُعد آن را میبینند یعنی رابطه این دوتا از هم قطع شده است. آن میشود تمدن سکولار، این هم میشود مذهب و معنویت بدون تمدن! تمدن توحیدی اسلامی، تمدن دینی کجاست؟ که هم علائم و شاخصههای تمدن و مدنیّت را داشته باشد هم در نهان جهتگیری توحیدی و دیی را داشته باشد. اصلاً شما این تقسیم علوم، به علوم مذهبی و غیر مذهبی را ببینید که اصلاً این تقسیمبندی در فرهنگ و تمدن اسلامی نبوده است اینها تقسیم اروپایی و غربی بوده است که علوم، یک عده علوم مذهبیاند و یک عده هم علوم غیر مذهبیاند، این تفکیک ماده از معنا، یک اصطلاح جدید غربی بود ما اصلاً چنین تقسیمی تا قبل از مشروطه در ادبیات ایران و گفتمان اسلامی ایرانی اصلاً نداشتیم دقیقاً ترجمه فرنگی و ترجمه چند کلمه خاص غربی است مثل تقسیم به روحانی و غیر روحانی، روحانی، جسمانی. معنوی، سکولار، عرفی. این تقسیمات اصلاً اسلامی نبوده و هیچ وقت نبوده است اینها حدود 100 سال است وارد ادبیات ما شده در حوزه آموزش و پرورش، در حوزه رسانه، تحت عنوان نگاه مدرن، و عمدتاً هم اینها فقط فارسی است حتی توی عربی هم من دیدم این کلمات مگر آنجا هم ترجه شده باشد ما در متن عربی و فارسی و در متن نگاه اسلامی اصلاً نداریم این کلمات، این تعابیر، اینها اصطلاحات مسیحی و کلیسایی و اروپایی است که علوم مذهبی و علوم غیر مذهبی، یعنی تکیک مسائل به مذهب و غیر مذهب، قدسی و عرفی. در نگاه اسلامی حتی به فیزیک و شیمی و ریاضیات و هندسه، هم مهندسی و پزشکی به اینها هم نگاه توحیدی و معنوی بود. همه رشتههای علوم، علوم طبیعی، علوم ریاضی، علوم نجوم، ستارهشناسی، فضاشناسی، جانورشناسی، زمینشناسی، گیاهشناسی، پزشکی، ادبیات، فلسفه، موسیقی، هنر، همه اینها در نگاه دینی حتی نگاههای فلسفی الهی غرب و شرق قبل از اسلام به یک شکل دیگری اینها را میبینید که همه اینها در حوزههای علوم اسلامی تدریس میشده است یعنی نمیگفتند که فقه و اصول و تفسیر، علوم مذهبیاند، شیمی و فیزیک و ریاضی و طبیعیات، علوم غیر مذهبیاند. اینها مفاهیم غربی، مسیحی و سکولار غرب است و در نگاه اسلامی ما چنین تقسیمی اصلاً نداریم و اینها که در حوزه تاریخ تمدن آثارشان معمولاً در این قرن اخیر، در این دههها مورد توجه بود امثال دوران "گوستاو لوبون"، "سارتون" و دیگران، و حتی کسانی که تاریخ تمدن نوشتند و تاریخ علوم را نوشتند و راجع به فلسفه اینها را بحث میکنند، همهشان اعتراف کردند که اساساً علوم تجربی، و این روش آزمون و آزمایش، متد حسی و آزمایشگاهی، مشاهده عینی، تجربه، تشریح فیزیولوژیک همه اینها در دانشگاههای اسلامی و تمدن اسلامی تئوریزه و صورتبندی شد و بعد از جهان اسلام به کل جهان بخصوص غرب رفت و در رنسانس به بعد منتشر شد. این نگاه، که ما در یک دانشگاه و نظام تمدنی دینی، در یک جهانبینی توحیدی معنوی داریم نگاه میکنیم اما در حوزه علوم طبیعی داریم کاملاً آزمایشی و طبیعی با متد تجربی مشاهده و آزمایش و استنتاج داریم عمل میکنیم. اولین آزمایشگاهها به این معنا جدید در جهان اسلام طراحی شده، و بعداً به غرب و شرق رفت منتهی بعداً خود جهان اسلام مدام ضعیف شد و آنها که گرفتند قویتر شدند و علیه همه بشر، همه مسلمین از آن در این دو – سه قرن اخیر استفاده کردند. اینها در نظام تدریس و تحقیق اسلامی اساساً ابداع و ابتکار شد. یعنی و تمدنی که به آن علوم و تمدن جدید و علوم جدید میگویند اینها کاملاً تحت تأثیر تمدن اسلامی و ایرانی قرنهای گذشته بود و همهشان اعتراف داشتند اتفاقات بزرگی که تحت عنوان رنسانس در اروپا افتاد همهشان تحت تأثیر این تمدن اسلامی – ایرانی بود. یعنی به لحاظ فکری، علمی، اجتماعی، آموزشی، اقتصادی، طبقاتی، این که قرون وسطی چگونه تمام شد؟ تحت تأثیر ارتباط آن با جهان اسلام بود. از جنگهای صلیبی بگیرید تا پیشرفت و ترجمه علوم جدید و تمدنسازی. نظام فئودالی در غرب چگونه منهدم شد؟ در اثر برخورد اروپا با جهان اسلام، اسکولاستیک چگونه مُرد؟ بیداری فکری چگونه بوجود آمد؟ استقلال در برابر کلیسا، عصیان در برابر کلیسا و پاپ چطوری بوجود آمد؟ چه در حوزه اصلاحات دینی و پروتستانتیزم و چه در حوزه رسانس علمی و ادبی و چه در حوزه جهشهای بزرگ در حوزه علوم و تکنولوژی و صنعت؟ خب اینها چطوری در اروپا بوجود آمد؟ اروپای قرون وسطی چگونه هم از سلطه کلیسا بیرون آمد و هم از نظام عقب افتاده به لحاظ علمی و تمدنی، بیرون آمد و یک مرتبه – البته یک مرتبه نبود چند قرن طول کشید – شروع کرد به تکثیر و تولید قدرت و ثروت. آنچه که به آن علم و علمگرایی و تجربهگرایی و عقلمحوری میگویند و بعد در حوزه اقتصاد رشد سرمایهداری جدید، بورژوازی تجاری، بعد رنسانس و این که متد تحقیق عوض شد قبلاً همه در اروپا ذهنی بوده بعداً علمی و تجربی شده و از حالت قیاسی و ذهنی و کلیبافی وارد دوره استقراء و تجربه و عینی شده است اینها تحت تأثیر چه بوده است؟ تمام اینهایی که تاریخ تمدن علم را نوشتهاند میگویند تحت تأثیر جهان اسلام بوده است حتی این اسمهایی مثل "فرانسیس بیکن" که میگویند اینها پدران علم جدید و تجربهگرایی در غرب هستند و اینها را در کتابهای درسی و مدارس ما هم مینویسند. فرانسیس بیکن کیست؟ قبل از "راجر بیکن" کیست؟ اینها شاگردان دانشگاههای اسلامی بودند اینها مترجمین علوم مختلف از جهان اسلام بودند اینها ادعا و فرضیه نیست اینها مسئله نیست اینها واقعیت است اینها حقایق مسلّم علمی و تاریخی است. بخشی از اعترافات اینهاست که تاریخ تمدن را نوشتهاند. از همان موقع ما یادمان هست گفته میشد متفکّران اسلامی که در حوزه تمدنسازی اسلامی فکر میکردند بحث میکردند یادآوری به ما میکردند که حتی همان اوایل قرن دوم هجری، یک قرن از اسلام نگذشته بود، در زمان امام صادق(ع) مخصوصاً که رژیم بنیامیه سقوط میکند و رژیم بنیعباس میآید با این که مرکز تمدن و خلافت اسلامی که آن موقع ابرقدرت جهان بود در بغداد است، ولی مرکز علم و دانشگاه تمدنساز در مدینه است، حکومتی هم نیست زیر نظر امام صادق(ع) حداقل چهار – پنج هزار، شما میدانید دانشگاهی با چهار – پنچ هزار نفر که مرکز آن هم مسجدالنبی بود و حکومتی هم نبود، با حکومت زاویه داشت شاگردانش هم همه شیعه نبودند شاید اکثرشان شیعه نبودند ولی در 10- 15 رشته مختلف، شروع به کادرسازی و تولید فکر، تجربه و آموزش، تولید علم میشود، هنوز آن نهضت علمی که زمان بنیعباس اتفاق افتاد در حکومت، در عراق، در بغداد، زمان هارون و مأمون هنوز آنها نرسیده است چون بعضیها فکر میکنند در زمان بنیعباس به دست اینها این نهضت و حرکت علمی شروع شده است و «بیتالحکمه» زمان مأمون. نه. قبل از اینها این هضت در خود مدینه شروع شد و زیر نظر امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، قبل از آن زمان علمی زمان عباسیان که آن هم غیر مستقیم تحت تأثیر آموزههای اهل بیت(ع) بود. به همین دانشگاه مدینه در مسجد پیامبر(ع) چشم داشتند که آنجا بزرگترین چهرههای علمی از شیمی مثل جابربنحیّان که پدر شیمی جدید است و آزمایشگاهی است تا تا تا، که سه – چهار هزار نام در 10- 20 رشته علمی است. از بحث پزشکی و شیمی و ستارهشناسی و آن توحید مفضّل امام صادق(ع) را اگر دیده باشید آغاز نگاه ترکیبی فیزیک و متافیزیک تجربهگرایی در ذیل عقلگرایی توحیدی است از بدنشناسی، گیاهشناسی، جانورشناسی، ستارهشناسی، خاکشناسی، و... خب این حرکت عظیم شده است. حرفهایی که آن موقع زدند قرنها بعد و صدها سال بعد مثلاً "لاوازیه" یک چیزی میگوید، میگویند پدر شیمی جدید! در حالی که این حرفها قرنها قبل گفته شده است و امثال این، این را مثال زدم. همیشه هم میگویند آنها توسعه یافتهاند شما توسعه نیافتهاید فوقش در حال توسعهاید. تا آخر هم در حال توسعهاید، هیچ وقت به تو توسعه یافته نمیگویند تو تا آخر باید مثل میمون تقلید کنی بعد میدوی نمیرسی، برای این که دنبال سرابی! صد سال است دارند میگویند از زمان مشروطه که آی بدوید ما هم پیشرفت کنیم و به کشورهای پیشرفته برسیم! اصلاً تعریف پیشرفت چیست؟ چطوری بوجود میآید؟ اصل این مسائل باید اول بحث شود خب زمان بنیعباس آمدند در حوزه فلسفه و علوم یونانی و ایرانی و اسکندرانی و هندی و سریانی، همه اینها شروع کردند یک نهضت عظیم ترجمه، وارد فرهنگ اسلامی کردند و از لحاظ نظامی و مادی مدام گسترش پیدا میکردند و در همه جای دنیا به جلو میرفتند. این فرهنگها و نگاههای مختلف هم مدام ترجمه میشد و وارد میکردند ولیکن شما میبینید قبل از اینها در آن شهر دورافتاده مدینه، که مرکز سیاسی و اقتصادی و نظامی نیست مرکز به بغداد و عراق آمده است. آن شهر در حاشیه دینی – معنوی است مثلاً قبر پیابر(ص) است ولی آنجا عملاً اولین موتور تولید علم و فرهنگسازی و تمدنسازی آنجا روشن شده است در نگاه معنوی به ماده ولی شناخت دقیق مادیات، منتهی فرق آن با نگاه مادی چیست؟ فرق آن این است علوم طبیعی و مادی و تجربی، بینش مادی، متد آزمایشی، واقعبینی، تکیه به زندگی واقعی عینی، و نیازهای مادی اجتماعی، مشکل ثروت، قدرت، بهداشت، امنیت، اینها نیازهای مادی بشر است همه اینها کاملاً در تمدن اسلامی مورد توجه بود و الآن هم باید صددرصد به لحاظ علمی مورد توجه دقیق باشد، اما نه بالذات، نه استقلالاً، نه به عنوان هدف، بلکه اینها در یک نظام کلی و در یک هندسه کلی مهندسی بشود که بنیاد آن هستیشناسی و جهانبینی توحیدی و انسانشناسی الهی و اسلامی است یعنی او میگوید انسان تو هم میگویی انسان. او میگوید اومانیزم و انسانمحوری، مراد او جسمانیت انسان، غرائز انسان، لذت انسان، در همین مقیاس مادی در همین 50- 60 سالی که ما اینجا هستیم. آن نگاهی که میگوید انسان جسم و نیازهای مادی انسان را میبیند اما انسان را فراتر از بدن تعریف میکند انسان را خلیفهالله، استعداد خلیفهاللهی میداند. اتفاقاً ایدئولوژی انسانگرایی در واقع این است نه آن. این انسان را، این کرامتی که برای آن قائل است، که این نماینده خدا، خلیفه خدا و تجلّی خدا میشود اینگونه تعریف میکند ولی نیازهای بدنی و مادی و جسمانی او را کاملاً مبیبیند اما هدف، فراتر از جسم و ماده است. یک جهت غایی تعریف میکند که هم آفرینش جهان و هم آفرینش و فطرت انسان در ساحت فردی و جامعه آن هدف است بهداشت و مسکن و شادابی و تفریح و ورزش و غذا و مسکن، همه صددرصد باید مورد توجه باشد اما همه اینها مقدمه است و هدف اصلی خود انسان است در نظام تعلیم و تربیت و تمدنسازی دینی، هدف اصلی شخصیت و کرامت اوست. پس هم با نگاه شرقی و هم با نگاه غربی مرز ما همینجاست. مرز ما با نگاه شرقی به اصطلاح مذهبی، سنتی، معنوی، این میشود که اینها معمولاً مادیت و جسم و دنیای بشر را اصلاً نمیبینند و برایشان مهم نیست. کرم بیفتیم، بپوسیم، از گرسنگی بمیریم، بهداشت نداشته باشیم، فقیر باشیم، آموزش نداشته باشیم، امنیت نداشته باشیم، مهم نیست ولی معنوی باش! جوامع گرسنه، بدبخت، استعمارشده، تحقیر شده، عقب افتاده با معنویتهای توهمی و مشرکانه، اینها مادیت را مطلقاً نفی میکنند.
از آن طرف غرب است چه مدرنیته چپ که کمونیسم بود که مدرنیته راست که نظام سرمایهداری و لیبرالیزم است، هر دویشان با این که با هم دعوا کردند مبانیشان یکی بود هر دویشان ماتریالیستی بودند چپ و راست. هر دوی اینها از ماتریالیسم آنطرف، اکونومیسم بودند یعنی اصالت اقتصاد بودند یعنی بخشی از ماتریالیزم نه همهاش. هر دو اصالت پول، اصالت سود بودند. دعوا این بودکه بیشتر نگاه جمعی حاکم باشد و نگاه آندویجوآل و فردی. که او بحث عدالت و برابری بکند این بحث آزادی. ولی ماهیت و مبنای هر دویش یکی بوده است. این را توجه کنید دلیل نگاه غربی، پیشرفت مادی، ته ماجراست. اصل است، هدف است، دیگر آن طرف آن خبری نیست. اما تربیت اسلامی، مکتب میانه است. امّت وسط. نه افراط، نه تفریط، نه چپ، نه راست. تعادل. امّت شاهد، الگو، ما باید به این سمت حرکت کنیم. «لاشرقیه و لاغربیه» نه شرقی و نه غربی، درختی است که پایه آن در زمین است ماده، واقعیات مادی، دنیا، "اصلُها ثابت" ولی شاخههای آن در آسمان است "فرعها فیالسماء"، زمین و آسمان را بهم وصل میکند، هم زمین را ببیند اما آسمانی. نه آسمان بدون زمین و نه زمین بدون آسمان. نه جسم منهای روح، و نه روح منهای جسم. این تضاد نظامها و اندیشهها همیشه، این دعوای رئالیسم، ایدهآلیسم، ماده، معنا، همیشه وجود داشته و هنوز هم هست، افراط، تفریط. اما این راه حل بدیع و منحصر بفرد پیامبر اکرم(ص)، قرآن کریم، اسلام، شعاری است که بین آن دوجهان دوقطبی، دو قطبی که مدام با هم دعوا داشتند، ایدهالیسم و ماتریالیسم، ذهنی و عینی، و عینیت مساوی با مادیت باشد، در این نگاه، باید دانشآموزتان را اینطوری تربیت کنید که ماده و جسم و دنیا فوقالعاده مهم است باید دقیق مطالعه بشود، آزمایش بشود، برنامهریزی بشود، منظم بشود، اما هدف اینجا نیست. جسم، هدف نیست وسیله است ولی این وسیله باید درست کار کند دنیا مزرعه آخرت است اما مزرعه باید آباد بشود و درست کار شود، ولی هدف، آخرت و ابدیت انسان است. اینجا ممرّ است نه مقرّ. اینجا جاده است قرارگاه نیست. هنر بزرگ این است که اینجا را ممرّ بداند و دقیق مدیریت کند علمی آباد کند بهداشت، مسکن، آزادی، استقلال، آموزش، خانواده، تفریح، آسایش، آب، برق و... اما در عین حال حواسش باشد که ما داریم از اینجا عبور میکنیم. اینجا خانه ما نیست، ولی در این دورانی که در این عالم هستیم باید یک بستر درست داشته باشیم که بتوانیم رشد معنوی کنیم، هدف آن است این وسیله است. برخلاف جریان ایدهالیست که ماده را نمیبیند و برخلاف جریان رئالیست و ماتریالیست مادی غرب که اصلاً بر این عالم معنایی قائل نیست همه چیز را بیمعنی و بیهدف میبیند یک معنا بیشتر نمیفهمد و آن ماده است هرچه بیشتر بخور، کیف کن، لذت ببر، مسابقه ثروت و قدرت و لذت. فقط ببینیم چه کار کنیم که به ما خوش بگذرد! اصلاً کجایی؟ اینجا کجاست؟ ما کجاییم؟ مهم نیست! تا کی اینجا هستیم؟ چه میدانم! از کجا آمدی؟ مهم نیست. بعداً کجا میرویم؟ اینها ربطی به ما ندارد. ما الآن اینجا هستیم باید خوش بگذرانیم! خب این خیلی نگاه محدود احمقانه و قشری به انسان است. اما در نگاه اسلامی و تمدن اسلامی شما روی نردبام مادیت انسان را به بام جهان و به بام آفرینش میبرید، به سمت مطلق میبرید و نگاهش را متوجه میکنی به خداوند که خدا مبدأ و معاد است. «هوالاول و الباطل هو الظاهر و الباطن» خدا را محور و مرکز و هدف اصلی است. شناخت او حرکت به سوی او، نزدیک به شدن به او، کسب رضای او، تخلّق به اخلاق الهی است آن هدف است. منتهی آن هدف از مسیر و از این جاده دنیا میخورد، ولی دعوت به آنجاست. زندگی معنوی را روی زمینه و بنیاد زندگی مادی بنا میکنیم. این که از پیامبر اکرم(ص) نقل میشود که فرمودند جامعه و کسی که معاش درستی ندارد معاد آن هم مشکل دارد «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ» فکر نکنید اینجا اگر زندگیتان یک زندگی متروک عقب افتادهای باشد که به حقوقتان نمیرسید و نیازهای مادیتان تأمین نمیشود اگر دنبال این نروید این برای معاد بهتر است! نه. تنبل همینطور یک گوشهای بنشینی هرچه شد، شد! ابدا. این که بین معاش و معاد نباید تفکیک کنید. عقل معاش باید کاملاً فعال باشد منتهی در ذیل عقل معاد. نه باید عقل معادتان را تعطیل کنید نه عقل معاشتان را و این دوتا باید یکپارچه و همکاسه باشند معنیاش این است. این که فرمودند اگر فقر از یک در خانه یا جامعهای آمد ایمان و دین از درِ دیگر بیرون میرود یعنی ماده و معنا را باید هر دو را با هم تعریف کنیم. جسم و روح انسان از هم جدا نیست. تفکیک مکانیکی وجود ندارد یعنی هم نگاه هندی و شرقی داریم که به اسم این که ما دنبال تعالی روح و معنویت هستیم گرفتار ذلّت فقر و تحقیر و استعمار بشویم و تحمل کنیم و توسری بخوریم. نگاه شرقی. نه مثل غرب، انسان را به یک حیوان وحشی تبدیل کنیم که هیچی سرش نمیشود الا قدرت و ثروت و لذت. در طلب رفاه، انسان را قربانی اقتصاد کنیم. خداپرستی بشود پولپرستی و دلارپرستی. طلاپرستی، شهوتپرستی. جامعه ظاهراً متمدن باشد اما انسانی که در آن جامعه است انسان وحشی است. انسان وحشی جامعه متمدن و مجهز. نگاه سوم، شیر روز، و پارسای شب است. روز در عالم ماده مثل شیر میغرّد و جلو میرود مشکلات مادی را حل میکند و به سیاست کار دارد، به اقتصاد کار دارد، به نظام حقوق جنسی، عاطفی، خانواده، به همه اینها کار دارد ولی به همه اینها نگاه معنوی میکند. نگاه معنوی به شهوت، به سکس، نگاه معنوی به قدرت، به سیاست، نگاه معنوی به ثروت و اقتصاد، نگاه معنوی به تفریح و لذّت، همه اینها را میبیند منتهی از این زاویه میبیند. اصالت را به ماده نمیدهد، اصالت با معناست. به تعبیر قرآن کریم یک جامعه و تمدنی بسازی سه ضعلی؛ در حصار کتاب، ترازو و آهن. قرآن میفرماید ما نازل کردیم کتاب را و نازل کردیم میزان و ترازو را و با آنها نازل کردیم حدید را. خیلی جالب است. کتاب، تراز، آهن. هر سهتا لازم است. کتاب، معرفت و آگاهی است. ترازو چیست؟ عدالت، منطق است. میزان ترازوست، عدالت وزنها را درست نشان بدهد در عین حال به منطق میزان میگویند یعنی شما باید یک میزانی داشته باشید که درست بتوانید داوری کنید در واقع عقلانیت، عدالت. سوم چه؟ حدید. یعنی فولاد. آهن. یعنی قدرت. ثروت. یعنی قدرت، یعنی صنعت، یعنی سیاست، اگر کتاب باشد میزان نباشد یک کمال داری ولی کمال دیگر را نداری و ناقصی، یک بُعدی میشوی. اگر کتاب باشد ترازو باشد اما آهن و فولاد و حدید نباشد شما اصلاً برای هیچ ارزشی ضمانت اجرایی نداری. حرفهای همه روی هواست، برو توی غار جداگانه حرفهای خوب بزن اما جامعه، سیاست، قدرت، ثروت، رسانه، آموزش و پرورش، دانشگاه، همه اینها دست جریانهای مادی و پلید باشند. دست نظامها و دیدگاههای استکباری و مادی باشد. آن حرفهای خوب مثل بخار معده است چه فایدهای دارد؟ حتی برای خودت و دیگران چه فایدهای دارد.
نکته سوم و آخر عرایض بنده. ما غرب که میگوییم داریم از سه زاویه نگاه میکنیم. یک وقت میگوییم غرب، منظور فرهنگ و دین و فلسفه و علوم انسانی است ترجمه میشود ما آنجا مرگ بر و درود بر نداریم بحث علمی میکنیم معتقدیم حرفهای درست و حسابی در آن هست، حرفهای نامربوط، مبانی مادی، هست یعنی حق و باطل مخلوط است باید بحث انتقادی کنیم، تفکیک کنیم. در این حوزه اول، غرب 1 ما مناظره میکنیم مباحثه میکنیم منطقهایمان را روی میز میگذاریم بحث میکنیم. در یک مواردی توافق داریم در یک مواردی نه. نوکر دلیل باشیم. غرب 2 و بُعد دوم غرب، یعنی نگاه به غرب از زاویه دوم، زاویه صنعت و تکنولوژی و ثروت و مدیریت است در این اوضاع هم ما باز گاردمان را نه کامل میبندیم نه کامل باز میکنیم. برخورد ابتکاری و انتقادی باید بکنیم. اینجا هم ما نگفتیم مرگ بر غرب درود بر شرق و... زاویه سوم غرب شماره 3، که البته اینها روی کاغذ از هم جداست ولی در بیرون سهتاییاش یکجا دارد عمل میکند تفکیک آن آسان نیست. اما زاویه سوم غرب استکباری است غرب به عنوان استعمار. غرب به عنوان یک نظام تمدن ماتریالیستی که اصالت را به عالم طبیعت داده، اصالت را به لذت و سود میدهد، و هیچ حد و مرزی را رعایت نمیکند. آمریکا الآن دویست و خردهای بیشتر سن ندارد ولی دویست و خردهای هم جنگ راه انداخته است. الآن هم همینطور است. اموراتشان با جنگ و غارت و تجاوز و خشونت و آدمکشی میگذرد. اموراتشان را با غارت جهان گذراندند. ثروتمند شدند. به این است که وقتی میگوییم مرگ بر غرب، مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس، این بُعد را ما داریم میگوییم. پس در آن دوتا بُعد نرمافزاری و سختافزاری ما در تمدنسازی جدید اسلامی موضع انتقادی مستقل داریم نه گاردمان کاملاً باز است نه کاملاً بسته است. ضمن این که شما فقط نباید گارد دفاعی بگیرید که باز یا بسته باشد شما باید گارد هجومی بگیرید. تا یک وقتی شاگرد هستی ولی از یک جایی به بعد باید استاد بشوی. تا یک وقتی ترجمه میکنید از یک وقتی به بعد باید تولید کنید. تمدنسازی یعنی عبور از ترجمه. اما آنجایی که ما با غرب دعوا داریم جنگ داریم یعنی آنها با ما جنگ دارند و ما با آنها درگیر شدیم و میشویم این بُعد استکباری، استعماری و بُعد شیطانی اینهاست که دنبال تسلط بر کل جهان هستند و مدام مشغول غارت جهان هستند و مثل انگل چسبیدند و مدام دارند از جان و خون و امکانات ملّتهای دیگر تغذیه میکنند. دقیقاً عین انگل چسبیدند ول نمیکنند، مدام جنگ راه میاندازند، آنجا حمله میکند، آنجا بمب اتم میگذارد، اینجا بمب شیمیایی میزند، اینجا تحریم میکند، آنجا ترور میکند، آنجا جنگ راه میاندازد، فقط برای این که غارت کند و مسلط بشود و الآن بزرگترین مانع که توی گلوی او گیر کرده، انقلاب اسلامی است. این انقلاب توی دهانشان زد و عقبشان زد ولی ما مسیرمان روشن شود که اینجاست. در صدر اسلام هم همین اتفاق افتاد وقتی اسلام در جزیرهالعرب و در مکه و مدینه شروع شد به لحاظ تمدنی آنجا اصلاً تمدنی نبوده است، حجاز، جزیرهالعرب در حاشیه دوتا تمدن بود روم و ایران. هم آنها توی سرش میزدند از آن طرف، هم اینها توی سرش میزدند. هم ساسانیان میزدند هم روم میزد. اینها اصلاً کارهای نبودند کسی نبودند مدام توسریخور، فقیر، عقبمانده، مشرک. به لحاظ معنوی و مادی بیچاره. بعد بعثت پیامیر(ص) اتفاق میافتد شعار توحید و عدالت توی صحنه میآید یک مرتبه در برابر دو قدرت جهانی که قلههای اقتصاد و تکنیک و صنعت و ثروت و ارتش و حتی فلسفه و علم آن موقع بودند یک مرتبه میآیند یک نهضت انسانی معنوی جهادی با پای برهنه و دست خالی، سینهاش را سپر میکند و جلوی هر دوی اینها میایستد. بعد ثمره آن همه تلاشهایی که محصول چند قرن بود که در روم و ایران جمع شده بود و محصول غارت جهان بود ایران این طرف را غارت میکرد، روم را آن طرف را غارت میکرد شرق و غرب بودند مدام هم با هم میجنگیدند گاهی ایران پیروز میشد گاهی رومیها پیروز میشدند. یک وقت ایرانیها تا آتن رفتند یک وقت یونانیها و رومیها و مقدونیها آمدند اسکندر آمدند ایران را گرفتند تا هند آمدند. دعوای قدرت و ثروت بود همه چیز به لحاظ مادی داشتند ولی یک چیز نداشتند معنویت. هیچی برایشان معنا نداشت. تمدن شرق و غرب آن موقع که هر دو مادی بود. البته مادی نه این که الحادی بود، چون آنها میگفتند ما مسیحی هستیم اینها هم میگفتند ما زرتشتی هستیم ظاهراً هر دویش دینی بودند اما واقعاً دینی و توحیدی نبود. همه چیز داشتند اما از یک چیزی محروم بودند. این نداشتن، برعکس این نهضت جوان اسلامی، جوانان مجاهد مسلمان. اینها هیچی نداشتند. نه قدرت، نه ثروت، نه سلاح، نه دانشگاههای علوم و فلسفه، هیچی، اصلاً تمدنی نبود اما به جای این نداشتن یک چیزی داشتن که با پای برهنه، با دست خالی از سلاح، گرسنه، بیخانمان، آواره، که گاهی ده نفر یک خرما را تقسیم میکردند میخوردند کفشهایشان پاره میشد در بیابان برگ نخل به کف پاهایشان میبستند، پاهایشان خون میآمد و به سمت ارتش روم میرفتند که با آن بجنگند و عقب بزنند و با عشق میرفتند و با اخلاص میرفتند و با یقین میرفتند سلاح مادی و غیر مادی هیچی. سلاحهای نظامی و رسانهای، تبلیغاتی، هیچی. حتی از زندگی معمولی خودشان ممکن بود به لحاظ مادی نتوانند دفاع کنند از خودش، از خانوادهشان، در برابر آن ارتشهای استعماری و استکباری. اما همینها چطوری شد، همین پابرهنهها هردوتای آن دژهای امپراطوری را زدند متلاشی و منهدم کردند هر دوتایشان را نابود کردند و شکستند. شرق و غرب را ظرف چند دهه متلاشی کردند و خودشان ابرقدرت جهان شدند. و یکی دو قرن نگذشته، مسلمین به لحاظ علمی و صنعتی و اقتصادی ابرقدرت جهان شدند یک چیزی که الآن در انقلاب ما دوباره متولد و بازتولید شد. رنسانس یعنی تولد مجدد، دوباره متولد شد همین حالت بود. دهه 60، سال 56 به بعد، یک مرتبه نسل همینطوری و فضای همینطوری متولد و خلق شد. مثل زمان انبیاء. یک مرتبه دهها هزار، صدها هزار جوان، پسر، دختر که در نظام آموزشی شاه و غرب، زیر دست آمریکا و انگلیس داشتند اینها را تربیت میکردند صهیونیستها، بهاییها اینها همه جا مسلط بودند یک مرتبه مثل بعثت انبیاء نور درخشید. یک تیپ آدمهایی پیدا شدند که دیگر دنبال مادیات نبودند حرص لذت و ثروت و قدرت مادی نزدند یک مرتبه عاشق شدند، عقلانیت انقلابی پیدا شد. یکی از شعارها در انقلاب این بود ایمان، جهاد شهادت، تنها راه سعادت. یکی از شعارهای انقلاب این بود ایمان، جهاد، شهادت، تنها راه سعادت. من یادم هست. یعنی اصلاً صحبت از قدرت، ثروت، ریاست نبود. صحبت ایمان، جهاد و شهادت بود. صحبت از عدالت، معنویت و عقلانیت بود. یک مرتبه دوباره همین نگاه انبیایی معجزه کرد. اختراعات بزرگ پشت سر آن آمد. به لحاظ نظامی هیچی نداشتیم. ما زمان جنگ دست خالی بودیم من 7-8 تا عملیات رزمی شرکت داشتم در 4-5 تایش مجروح شدم و بقیه شهید شدند. چند بار این اتفاق افتاد که کل اسلحه ما کلاً کلاش و آر.پی.جی بود فشنگ عادی کلاش دیگر نداشتیم 40 کیلومتر در عمق عراق محاصره بودیم در خاک دنبال فشنگ کلاش میگشتیم. این صحنه یادم هست در قلاویزان، عملیات کربلای 1 مهران، یکی از رفقا به من گفت یادت هست، مجروح شده بودم و لباسم خونین شده بود رفتم آن بالا، فشنگها تمام شده بود بعد توی کانال دیدیم یکی از نیروهای بعثی به حالت نشسته کشته شده است، گفت خسته بودی مجروح هم آمدی کنار یک نفر نشستی خشاب خالی شده بود، بعد شروع کردی با این جنازه به حرف زدن، که داداش خشاب داری یا نه؟ بعد از اسلحه توی دستش خشابش را درآوردی و توی اسلحهات گذاشتی. از آن قرض گرفتیم گفتیم با اجازه، فشنگهای ما در قلاویزان در محاصره تمام شده بود ولی اصلاً نمیترسیدیم. ولی الآن میترسیم! همینجا که جنگ هم نیست هیچی هم نیست میترسیم، شکمها جلو آمده، برنامهریزی دیگر اولویت اصلی عدالت، معنویت، عقلانیت، توحید، مستضعفین نیست. دیگر ایمان، جهاد، شهادت، تنها راه سعادت نیست اصلاً راه سعادت نیست! کمکم قدرت، ثروت، ریاست است. فساد و فروپاشی اینجا اتفاق میافتد. باید جلوی این بایستیم یک کاری بکنیم بچههایی که زیر دست شما تربیت میشوند بعداً متخصص میشوند از الآن دنبال حقوق نجومی نباشند به فکر این نباشند که وقتی دستشان باز شد جابجا کنند! اگر این کار را بکنیم تمدنسازی اسلامی جدید ممکن است و الا امکان ندارد هرچه زور بزنیم ما همیشه تا آخر دنبالهروی همین شرق و غرب هستیم. چه چیزی در صدر اسلام باعث شد، قبل از زمان انبیاء مراکز قدرت و ثروت را منهدم میکردند وادار به تسلیم میکردند و آنها را شکست میدادند در حالی که صددرصد باید شکست میخوردند ولی پیروز میشدند. همین انقلاب ما قرار نبود انقلاب شود، اول قرار نبود انقلاب بشود بعد کمکم انقلاب شد. بعد قرار نبود بماند، ماند. بعد قرار نبود گسترش پیدا کند ولی امروز جهانی شده و کل جهان را اسلام گرفته است و رئیس منطقه را عوض کرده است. این برکات همان اخلاص بچههایی است که بودند و یا هنوز هم هستند اینها برای آنهاست، برای بقیه نیست، برای اینهایی که مسابقه قدرت و ثروت دارند نیست، باید ایدئولوژی داشته باشید بعد از این که موفقیت ایدئولوژیک پیدا کردید و پیروز شدید بعد از این موفقیت ایمانی که حتمی و قطعی است آن وقت خودت تمدنساز هم میشوید، تولید کننده بزرگترین تمدن، ثروت، قدرت، علم میشوید اما اگر کمبود فکر و ایمان را، کمبود ارزشها را احساس نکنید و بگویید ایمان و ایدئولوژی و مکتب و ارزشها اهمیتی ندارد و اصلاً مهم نیست اینها نسبی است، هدف نیست و ارزش ذاتی ندارد و مسئله راه برای ما حل نشود نیاز به این معنویت را احساس نکنیم تا آخر یادتان باشد – من میمیرم و شماها زندهاید – یادتان باشد باز دارید دنبال اینها میدوید چون هرچقدر شما جلو بروید در آن بُعد آنها هم همانقدر بیکار ننشستند باز شما نیازمند آنها هستید باز مترجم هستید باز مقلّد هستید، اسمش را هم روشنفکری و پیشرفت میگذارید. اما اگر آن ایمان انقلابی و ایدئولوژی انقلاب باشد شما به لحاظ معنوی پیروز بشوید بعد به لحاظ مادی و علمی، صنعت و تکنولوژی از آنها جلو میزنید شما میانبُر میروید یک مرتبه یک کاری میکنید که اینها سالهاست با میلیاردها پول نتوانستند بکنند. این شهریاری که او را ترور کردند میدانید یک نفری، مجانی بدون یک ریال، کاری کرد که یک پژوهشگاه عظیم با دهها و صدها متخصص با پولهای کلان در دنیا که بعد از 40- 50 سال میکنند یک بچه مسجدی، هیئتی، قیافهاش را نگاه کنی و ممکن است بارها از کنارش رد شده باشی و او را کسی ندیدیم گفتیم آقا راه را باز کن رد شیم! اصلاً به قیافه این آدم نمیخورد. از آن طرف دنیا پا شدند آمدند ترورش کردند! همینها در حوزه فیزیک هستهای یک کارهایی کردند که هیچ کس نکرده بود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی